اگر از جنس بهار بودن گناه است،
مرا ببخش!
من آنقدر بهاری ام که جوانة دوست داشتنت،
دوباره در قلبم شکفته است...
از من نخواه که از طوفان بترسم،
مرا که می شناسی،
من از جنس شبنمم نه خاک.
از آغوش گلبرگ هم که فرو بریزم،
دست بدامان آفتابم...
با این همه،
به جان تمام شعرهایم قسم،
پر از تمنای توام...
سلام خیلی قشنگ بود
پر بود از نیاز و عشق
یک زمانی یادم میاد یک شعری سروده بودم که اخرش اینجوری تموم می شد
به جان غصه ها
درون سینه ام برای از دوباره باختن دلیست
امید را بهانه ساز
امید را بهانه ساز ...... /