آینه را
ابر و آفتاب و زمین را می نگرم توئی
پرواز تو
آواز تو
در دستهایم تو
در چشمهایم
هر جا توئی
چیستم من ؟
بشکن مرا که این بت را شکستن خواهم
در معبدی خاموش خفته ام
در کنار بت سرد سخت سنگی
در معبدی که خدایش منم
بشکن فروریزم
بشکن مرا
کافر شدم این زمان و تو را می خواهم.
آن زمان که دل به او بستی کافر شدی به معجزه آمدن کس دیگری که مانند او نیست......
از وقتی خواستم که عاشق کسی شبیه تو شوم / دیگر هیچ کس شبیه تو نیست