پیدا نمی شوی
میان این ملحفه ها هم نیستی !
یادم نمی آید
کجای ِ این بیداری ها
گم ات کردم
اصلا" پاییز بود یا بهار ؟
من
خودم دیدم در خواب
که آمدی......
شاید روزی نه چندان دور
" تـــــــو " به زندگی ام قدم بگذاری
تا به من بفهمانی
چرا با هیچ کس دیگری
دلم کنار نمی آمد
تمام زندگی ام را زیر و رو کردم ،
و در جواب دلم که ملتمسانه می نالید:
" آن گوشه را خوب نگاه کردی؟!"
فریاد زدم:
" تمامش کن، بس است !...
نیست !"
صدای شتاب ثانیه ها مضطرب ترم می کند
من بلد نیستم از نبودنت بنویسم !
بیا دیگر !
وقت دارد تمام می شود
نبودنت که نوشتنی نیست !