دوست داشتم تورا به اندازه دوست داشتنم در آغوش بگیرم
اما چقدر فاصله دارم از تو
آنقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ...
تمام ذهن ام درگیر نوشتن از توست
باید اینجا بوده باشی
تا این شعر٬ شعر شود
" تـــــــو " بهترین عاشقانه منی...
من تنهائیم را شعر می نویسم ... !!!
لطیف و عاشقانه
او تنهایی اش را دود می کند ... !!!
آرام و سبک
دیگری تنهایی اش را سکوت می کند ... !!
سکوت
تو تنهایی ات را... !!!
روی برمیگردانی و اشکهایت را پاک می کنی
او تنهایی اش را آه ... می کشد
خیس و سنگین
و ما تنهائی مان را در خود خفه می کنیم
باشد که روزی کسی دلتنگ
تنهایی مان شود
تا دیگر کسی احساس تنهایی نداشته باشد ...!!
تمام عاشقانه هایم گم شده
گیج و گنگ ام
از بی مرامیِ آدمها
خسته ام
و پشیمان از
حراج واژه های عاشقانه
که نثار آدمکِ قصه ام شد
حالم از این قومِ بی رگ و غیرت بد شده
حالم از عشق بد شده
از فردا میترسم
شب هایی هست که من و دیوارهای خاکستری
دلمان را به آمدن تو خوش میکنیم
شنیدی ؟؟
انتظار ... صحبت از بی نهایت است
شب هایی هست که نبودنت
مرا به لمس تمام عکسهای تو نزدیکتر می کند
شب هایی هست که بودنم را بانگاهم به سقف اتاقم میخ می کنم
شنیدی ؟؟
صحبت از ذره ذره نیست شدن است
شب هایی هست که پرواز را زیر پوستم حس میکنم
شنیدی ؟؟
کندن ...
رفتن ...
صحبت از رها شدن است
شب هایی هست ... مثل امشب ... تاریک ... سرد
شب هایی هست ... مثل امشب ... که کاش صبح نشود
میشنوی ؟؟؟
صحبت از ختم این قائله است
صحبت از خس خس نفس های عاشقی که شاید به صبح نکشد ...