-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 11:56
یکی پرسیده
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1393 09:29
چنــــد چـــــراغ قرمز تا تو ....!!! رسیـــدن به لبخنـدی که سبز سبـــــزم مـی کند ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1393 09:22
مرا در خانه تنها نگذار بدون اکسیژن نگاهت هر دقیقه،یک سال پیرتر می شوم به خیابان می روی نیم ساعت بعد بر می گردی و تو روی کاناپه عاشقی را با موی سپید می بینی که سی سال از عمرش گذشته +
-
قصه ی من
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 11:53
تاکی بخوانم تو را به خویش ؟ باصدایی گرفته و نفسی بریده امیدم ناامید شد وهیچگاه عطرپیراهنت را باد نیاورد.... هرروز چشم براه جاده ی بی انتهای انتظارم بااحساساتی پراز درد و چشمانی پراز اشک نه من یعقوبم و نه تو یوسف و نه اینجا کنعان.... ما فراموش شدگانیم که در عمق خاطره ها مدفونیم.............
-
امید
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 11:45
"من خودم اسطوره ی اُمیدم " از اینکه نیستی دلم گرفته بود اینجا نشستَه بودم ُ موزیک گوش میکردمُ به این فکر میکردم که من هنوز دلم پیش توست مرد. هنوز من امیدم به توست؛ که از پس زمستان دلم بیاییُ بهارش کنی. اینقدر امید دارم به تو که امی دوار نیستم دیگر، خود امیدم اصلن. ولی مرد ! امید داشتن به خلاف نظر بقیه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 09:47
باور نمی کنی که چقدر خسته است ،دست ِ من باور نمی کنی که به کجا ها امید بسته ام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:57
زندگی با ما چه کرد که این دلِ پــُـر آرزو ... از آرزو بیزار شـــــ د
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:55
نسل من نسلی است مثل من که غرق در بوسه های خیالی با " تــــــو " پیر میشود
-
کجا گم ات کردم ام ؟؟؟
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:43
پی دا نمی شوی میان این ملحفه ها هم نیستی ! یادم نمی آید کجای ِ این بیداری ها گم ات کردم اصلا" پاییز بود یا بهار ؟ من خودم دیدم در خواب که آمدی......
-
شاید ...
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:32
شاید روزی نه چندان دور " تـــــــو " به زندگی ام قدم بگذاری تا به من بفهمانی چرا با هیچ کس دیگری دلم کنار نمی آمد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:29
چنـــد سال مانده تا آمدن " تــــــو "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 تیرماه سال 1392 12:16
دوستت خواهم داشت مثل احساس گناهی شیرین یا شبیه تن پروانه و شمع که فقط سوزش و گرما دارد
-
بیا
شنبه 22 تیرماه سال 1392 12:15
تمام زندگی ام را زیر و رو کردم ، و در جواب دلم که ملتمسانه می نالید : " آن گوشه را خوب نگاه کردی؟ !" فریاد زدم : " تمامش کن، بس است !... نیست !" صدای شتاب ثانیه ها مضطرب ترم می کند من بلد نیستم از نبودنت بنویسم ! بیا دیگر ! وقت دارد تمام می شود نبودنت که نوشتنی نیست !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 تیرماه سال 1392 12:13
پشت نگاهم دختر بچه ای را پیدا کرده ام که مدت هاست چشمانش را بسته با دست صورتش را پوشانده و هر کاری می کنم حرف نمی زند ...
-
من از سرنوشت شما میروم آقــــــــا
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 09:02
گلدان مال تو خاطره شمعدانی های پژمرده برای من کافی ست . آسمان مال تو بادبادکی که باد ها را با خود برد ، مال من . این زن می خواهد از سرنوشت شما برود آقا برایش بلیط یک سره می خرید ؟ عکس های دونفره مان را هم از وسط نصف می کنیم مساوی پریشانی موهایم را رها کن بگذار روی شانه های تو جا بمانند . این زن می خواهد از سرنوشت شما...
-
دوره ای است
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 08:51
دوره ای ست که همه حتی در نهایت حیرت تو دوست داشتن را با خط کش هاشان سانت می زنند تا مبادا یک جایی یک چیزی کم باشد فدای سرم که تا نهایت پستی قد کشیدی و کارت به جایی کشید که خط کش به دست مقایسه ام می کنی با این و آن همان دو سه تا باران همان یک بوسه همین که شاعر شده ام حالا عمری را کفایت می کند - پ .ن دوباره زخم خوردم...
-
تا " تـــو " یکروز بیایی
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1392 09:00
با لهجه ای که حالا برای خودم هم بیگانه است میگویم : قهوه ات سرد میشود ! هر کجا هستی زودتر خانه بیا ... و همانطور می نشینم روبروی در تا تو یک روز بیایی ....
-
بی تو بودن
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 10:32
مــن بی تو بودن را … با پرنده هایِ ایوان … با دو خط شعرِ شاملو … با ابرهایِ نمناکِ آسمان … با غزلی از حافظ ... به همین سادگی .... سر میکنم ....
-
دلم میخواهد...
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 10:01
هـنـوز هـم گـاهی بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم دلـتـنـگِ بـودنَـت حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت ... خـیـلی وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم دوسـتـَتْ دارَم ........ تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم ... دلــم هـمـان راهیــ...
-
جای خالی ...
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 09:13
تیر میکشد در من ... جای خالی ِ حسی ناتمام ...
-
نمی دانم ...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 09:27
من خوب میدانستم قد آغوش تو شدن صبر زیاد میخواهد روزی گم می شوم در آغوشت که گرم ترین نقطه زمین است جاری می شوم ولی نمیدانم تو رود شده ای یا من ذوب شده ام
-
خوشبخترین زن
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 08:29
لطفا" تمام چراغ ها را خاموش کن چشمانت به اندازه کافی می درخشند می دانم لحظه ای بعد خیلی آسان شکارم میکنی خیالم تخت است که خوشبخترین زن دنیا خواهم شد ...
-
برای " تــــــــــو "
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 07:45
نزدیک بودنت مرا بی قرار و مضطرب می کند.... نزدیکی اما دور... باز هم من از نزدیک بودنت هیچ سهمی ندارم... تو چند خیابان آن طرف تری و من اینجا با دلتنگی دست و پنجه نرم می کنم و همچون دیوانگان این طرف و آن طرف به دنبال گمشده ای نامعلوم می گردم...
-
نگاه کن ...
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 18:23
لبخند ها را نگاه کن خنده ها را نگاه کن تمامشان را؛ من از روی همه لبخندها و خنده ها همیشه برایت دست تکان می دهم ...
-
صدای خنده های تو
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 18:14
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم!!! تو فقط قول بده… صدای خنده هایت را به کسی نفروشی…!!!
-
ردی از ؛ تو ؛
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 13:36
چشم هـــــــــایم به دنبـــــــال ردپـــــــــایی از تــــــــــــوست ... آن گوشه ی اتــــــــاق پیــــــراهنی بــــــوی عشقم را میدهـــد....
-
کنار توهستم
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 10:51
نترس از سفر ها؛ که یار توهستم ... نترس از خطرها ؛ کنار توهستم ... نترس از زمانه؛ که بی اعتبار است ... که هر لحظه، من اعتبار تو هستم کنار تو هستم؛ که یار تو هستم ... که بیش از خودت ، بی قرار تو هستم ... چه با هم چه تنها چه حالا چه فردا چه در آسمان و چه خاک و چه دریا ... اگر سبز و شادی اگر زرد و غمگین اگر گرم و سرشار...
-
اگر..
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 10:01
اگر "تو" را امتحان میگرفتند، بی شک من رتبه اول میشدم ... بس که تکرار کردم نامت را در مرور خاطرات!
-
این روزها
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 09:35
سوختن در آب غرق شدن در آتش پرواز در خاک ریشه در آسمان این روزها که نیستی همه ی دنیایم به هم ریخته
-
شعری شبیه تو
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 08:03
چند شعر از تو باردار شده ام هرشب دردم میگیرد دفترم را خط خطی میکنم و میدانم وقتی به دنیا بیایند شبیه تو خواهند شد ...